اصلاحات با دو وجه «گفتمان» و «دستاوردها» شناخته ميشود. اصلاحطلبان نيز يکديگر را به «اصلاحطلبان گفتماني» و «اصلاحطلبان کانفورميست» تقسيم ميکنند. کانفورميستها را اصلاحطلباني ميدانند که در قدرت هستند، منصب گرفتهاند، رانت ميگيرند، حقوق ميگيرند و… و اصلاحطلبان گفتماني را کساني ميدانند که افلاطونوار، در حاشيه قدرت به ترسيم خط و خطوط و شاخصهاي اصلاحطلبي مشغولند!
تئوري توسعه درواقع، نسخه نظريهپردازان غربي دهه 1970 براي مدرنيزاسيون و صنعتي شدن کشورهاي جهان سوم است. آنها مدلها و تيپهاي مختلفي از توسعه را براي کشورهاي مختلف جهان سوم تجويز کردند تا اين کشورها هم شبيه کشورهاي توسعه يافته شوند. براي يک کشور «توسعه درونزا»، براي ديگري «توسعه برونزا»، براي آن يکي «توسعه کاردوزو و ترکيبي»، «تجارت آزاد»، «توسعه پايدار»، «اقتصاد دموکراسي محور» و… اما آنچه در عمل اتفاق افتاد، بسيار متفاوت از ساحت تئوريک بود. ماي با نسخه توسعه آمريکايي (جانشيني صادرات) و خروج يک شبه سرمايهگذاران خارجي، به ويرانهاي اقتصادي تبديل شد که تا يک دهه مشغول آواربرداري بود. لهستان با استراتژي دموکراسي محور نهتنها به شکوفايي اقتصادي نرسيد که اينک به همراه يونان ضعيفترين کشور اروپايي است. برزيل، آرژانتين و… با استراتژي جايگزيني واردات، تا دو دهه مقروضهاي دائمي بانک جهاني و صندوق بينالمللي پول شدند. نسخه براي ايران «توسعه سياسي» با هدف تغيير ساختار سياسي و تغيير جامعه و فرهنگ سياسي مردم (تحت عنوان جامعه مدني) بود. آنچه بهصورت رسمي در دولت خاتمي دنبال ميشد و پس از آن هم توسط اصلاحطلبان ادامه يافت.
اما مصاديق مدنظر اصلاحطلبان براي توسعه سياسي چه بود و چه هست؟! مواردي مثل تنشزدايي با غرب، کاهش نفوذ و تاثيرگذاري منطقهاي ايران (آنها اين استراتژي را با عباراتي چون اولويت منافع ملي و ممانعت از ميليتاريسم تبليغ ميکنند)، حزبي شدن و تقويت جامعه مدني و مشارکت سياسي سازمانيافته تودهها (نهفقط انتخابات)، آزاديهاي فرهنگي خصوصا در مساله حجاب، حذف يا کاهش خط قرمزهاي اخلاقي در سينما و هنر و… ، حذف يا کاهش خط قرمزهاي سياسي حتي فراتر از قانون اساسي در رسانهها، رومهها و… آنچه در عرصه گفتماني نسخهپيچي شد، در عرصه عملي و در صحنه قدرت چه دستاوردي داشت؟ ادامه مطلب
درباره این سایت